هر انسان چند مغز دارد؟ خب معلوم است دیگر، یک مغز! اما دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل، در کتاب تفکر سریع و کند نشان داد که هر کدام از ما دو مغز داریم، یک مغز سریع و یک مغز کُند.
در پایان این نوشته خواهید فهمید که سرمایه گذار موفق کسی است که مغزِ سریع خود را خاموش کند و با مغز آهسته خود به معامله بپردازد.
همچنین قرار است در پایان این نوشته متوجه بشوید که ریشه بسیاری از مشکلات شما در این است که بیش از اندازه سریع فکر می کنید. برخلاف تصور اولیه، اگر کمی از سرعت فکر کردن خود بکاهید، به نتایج شگفت آوری دست پیدا خواهید کرد.
بیایید با هم سری بزنیم به دنیای تفکر سریع و کند و ببینیم چطور می شود از سرعت عملکرد ذهن کاست؛ و این کار اساسا چه فوایدی دارد؟
تفکر سریع و کند چیست؟
به این سوالات فکر کنید:
همان طور که می بینید جواب این سوالات به سرعت به ذهن شما می رسد. اصلا نیازی نیست که برای پیدا کردن پاسخ، فکر کنید. فقط کافی است که از روی سوال بخوانید تا مغزِ سریع، جواب بدهد. در واقع کار دشوار، جواب ندادن به این سوالات است.
حالا از روی این سوال ها بخوانید:
همان طور که می بینید، جنس این پرسش ها با گروه قبلی فرق دارد. بعید است که با خواندن صورت سوال، جواب فورا به ذهن شما برسد. باید برای یافتن جواب کمی فکر کنید. این تفاوت، به خاطر تفکر سریع و کند پیش می آید.
شاید برای سوال سوم به سرعت بگویید 400 تومان. این کار، که در مورد مسائل پیچیده، حدس هایی ساده بزنیم، یکی از مهم ترین موضوعات در این مبحث است.
سیستم 1 و سیستم 2
دنیل کانمن، در کتاب تفکر سریع و کند دو نام متمایز برای این سیستم فکر کردن انتخاب می کند.
سیستم 1، خیلی سریع فکر می کند. استفاده از آن به مصرف کالری نیاز ندارد. نحوه کار آن خودکار است و نیازی نیست برای روشن کردن این سیستم، تصمیمی ارادی بگیرید.
وقتی دارید چای می نوشید، همراه با ترانه مورد علاقه خود هم خوانی می کنید، در خیابانی خلوت رانندگی می کنید یا با دوست خود در مورد اتفاق های امروز حرف می زنید، دارید از سیستم 1 استفاده می کنید.
سیستم 2، خیلی آهسته فکر می کند. باید تصمیم بگیرید که از آن استفاده کنید. این کار انرژی زیادی مصرف می کند. تمایل دارید که زودتر از شر این بار اضافی خلاص شوید.
وقتی دارید یک معمای سخت را حل می کنید، صورت های مالی یک شرکت را بررسی می کنید، یا نامه مهمی می نویسید، به سیستم 2 نیاز دارید.
مشکل سیستم سریع چیست؟
شاید فکر کنید بین تفکر سریع و کند تفاوت معناداری وجود ندارد. معلوم است که باید معما را با سیستم 2 حل کرد و برای سوالات ساده از سیستم 1 کمک گرفت. اما همیشه کار به این سادگی نیست.
مشکل اینجا است که سیستم 1 قادر است ما را فریب بدهد.
فرض کنید از شما یک معما بپرسم: «سه کارگر در سه روز سه دیوار می سازند، پنج کارگر در چند روز پنج دیوار می سازند؟»
سیستم 1 سریع پاسخ می دهد. 5 روز. واضح است نه؟
حالا سیستم 2 را روشن کنیم. سه کارگر در سه روز سه دیوار می سازند. یعنی هر کارگر در سه روز یک دیوار می سازد. پس پنج کارگر برای ساختن پنج دیوار، به سه روز نیاز دارند.
یک مثال دیگر
به این استدلال منطقی دقت کنید:
چرا این استدلال درست نیست؟ برای این که متوجه اشتباه بشوید، این استدلال را ببینید:
این خطا، در بازار سرمایه هم رایج است:
بیشتر سهم ها پرریسک هستند. پس سهام شرکت های بزرگ و سودده هم پرریسک هستند.
ذهن ما به صورت خودکار، یک قاعده کلی را به موارد جزئی تعمیم می دهد و نتیجه می گیرد. نتیجه ای که می تواند اشتباه باشد.
خطاهای تفکر سریع و کند در بازار سرمایه
بورسی ها هم مدام در تله تفکر سریع و کند می افتند.
اگر بخواهم تنها یک نکته را به عنوان مهم ترین درس در آموزش بورس به شما بگویم، تمام حرف هایم را در یک جمله خلاصه می کنم:
«تصمیم به خرید یا فروش سهم باید شب ها، پای تحلیل گرفته شود؛ نه صبح ها پای پرتفوی.»
اما بیشتر مردم، با دیدن پرتفوی خود تصمیم خود را می گیرند، نه با دیدن صورت های مالی شرکت ها.
برای مثال سیستم 1 به سادگی از پس حل این معما بر می آید:
«قیمت سهم شمثال 1234 ریال است. ارزش ذاتی این سهم برابر است با 2101 ریال. آیا باید این سهم را خرید یا خیر؟»
به سادگی می فهمیم که 210 تومان از 120 تومان بزرگ تر است. پس باید سهم را بخریم. اما به این واقعه دقت کنید:
خانم ج، با آگاهی از ارزش ذاتی شمثال، این سهم را خریده. چهار روز است که برای این سهم صف فروش تشکیل شده، خانم ج سهم های خود را می فروشد.
آقای د، ارزش ذاتی شمثال را می داند. پس از چهار روز صف خرید این سهم را می خرد. قیمت سهم به 3521 ریال می رسد. او به جای فروختن سهم، سهام بیشتری می خرد.
خانم ج، وقتی می بیند سهم به قیمت 3704 رسیده و صف خریدش کمی سبک شده، با وجود آگاهی از ارزش ذاتی سهم، دوباره شمثال می خرد.
همه ما رفتارهایی شبیه به خانم ج و آقای د داریم. چرا که سیستم 1 به صورت خودکار تصمیم می گیرد و به سیستم 2 مهلت نمی دهد که بار دیگر در مورد تصمیمی منطقی فکر کند.
اثر اسامی آشنا
ما معمولا به اسم های آشنا بیشتر اعتماد می کنیم.
فرض کنید می خواهید یک فیلم ببینید. چهار گزینه دارید:
نام کدام کارگردان به نظر شما آشنا می آید؟ فکر می کنید کدام فیلم، بهتر باشد؟ اگر بخواهید همین الان بلیت بخرید، کدام فیلم را انتخاب می کنید؟
هر چهار فیلم و هر چهار کارگردان، ساختگی هستند و آن ها را از خودم در آوردم. اما شاید اسم مایکل هریسون به نظر شما آشناتر بیاید. چون این اسم ساختگی، بیشتر شبیه به اسم های معمول است.
بررسی ها نشان می دهد که سهام داران، اگر اسم نماد را قبلا شنیده باشند، راحت تر برای خرید آن سهم تصمیم می گیرند. حتی اگر در اخبار منفی با اسم سهم آشنا شده باشند.
مثلا تصور کنید که می خواهیم بین این چهار سهم، به اندازه 10 میلیون تومان، یکی را به شما هدیه بدهیم، به این شرط که تا یکسال حق فروش آن را نداشته باشید. کدام را انتخاب می کنید؟ سعی کنید آهسته فکر کنید:
«فولاد، شلرد، تپمپی، قپیرا»
حتی اگر هیچ چیز از بازار سرمایه و سهام ندانید، باز هم فولاد به نظر آشناتر می آید.
مهم نیست شما کدام را انتخاب کرده اید. حتی اگر انتخاب شما تپمپی باشد، باز هم با سیستم 1 تصمیم گرفته اید. راه درست استفاده از سیستم 2 این است که بروید نمودارها و صورت های مالی این سهم ها را بررسی کنید و سهمی را انتخاب کنید که از نظر تحلیل (تحلیل بنیادی یا تحلیل تکنیکال) شانس بیشتری برای رشد دارد.
این که پیش تر از یک نماد سود گرفته اید یا با خرید یک سهام متحمل ضرر شده اید، نباید بر درک کنونی شما از سهم اثری بگذارد.
در تفکر سریع و کند می آموزید که چطور احساسات درونی خود را کنار بگذارید و اجازه دهید سیستم آهسته، کار خودش را بکند.
اثر لنگر کار را خراب می کند
از دو گروه، دو سوال پرسیدند.
پرسش گروه اول:
پرسش گروه دوم:
نتیجه شگفت آور بود. میانگین جواب ها در گروه اول برابر بود با 257 متر، و در گروه دوم 86 متر!
چرا تخمین دو گروه تا این حد اختلاف دارد؟ چون اعدادی که در صورت سوال وارد شده، در ذهن مخاطب لنگر می اندازد و جواب ها را به سمت خودش جذب می کند.
اثر لنگر خاصیت عجیبی دارد. کانمن و تورسکی نشان دادند که حتی شنیدن یک عدد تصادفی باعث می شود ذهن تحلیلگران حرفه ای به سمت اعدادی خاص متمایل شود.
برای مثال یک تحلیلگر خبره، اگر یک سهم را در دو روز مختلف تحلیل کند، که در روز دوم قیمت سهم پنج برابر روز اول باشد، ممکن است به نتایج متفاوتی برسد.
روش روشن کردن سیستم 2
دیدیم که ما از دو نظام متفاوت برای تفکر استفاده می کنیم. نظام هایی که به آن ها عنوان تفکر سریع و کند را داده ایم. همچنین از اغواگری سیستم 1 صحبت کردیم که تمایل دارد ما را از تفکر آهسته باز دارد، و جواب هایی فوری به ما بدهد. این سیستم در تلاش است که نگذارد ما براساس تحلیل پیش برویم. مقابل ما می ایستد و در حالی که می دانیم سهم ارزنده است، در روز منفی بازار فرمان می دهد «بفروش».
دانش و تجربه
اولین چیزی که می تواند آتش سیستم 1 را آرام کند و به ما مغز تحلیلی بدهد، دانش و تجربه است.
شاید یک راننده تازه کار با دیدن صحنه تصادف، هول کند، ترمز بگیرد، فرمان بدهد و ماشین را به گاردریل بکوباند. اما یک راننده حرفه ای، با سیستم آهسته و به صورت خودآگاه، از دستورالعمل لازم برای کنترل ماشین در این شرایط پیروی می کند.
توجه کنید که در این مثال، راننده حرفه ای با وجود استفاده از سیستم آهسته، تصمیمی سریع می گیرد. سیستم آهسته، الزاما عملکردی آهسته ندارد. بلکه تصمیماتش خودآگاه است و برای این کار انرژی مصرف می کند. کما این که یک ریاضی دان برای حل یک مسئله دشوار ریاضی، به زمان کم تری نیاز دارد.
زبان ریاضیات
وقتی به شما می گویم که یک عملیات ریاضی را در ذهن خود حساب کنید، احتمال این که اشتباه کنید زیاد است. زبان، پر است از خطا. سیستم 1 با زبان، آشنایی کامل دارد و قادر است که از این طریق ما را فریب دهد. اما سیستم 1 قادر به درک ریاضیات نیست. شاید جواب سه هفت تا را بداند، اما از پس محاسبه 33 ضربدر 77 بر نمی آید.
وقتی عبارات را به زبان ریاضی در می آوریم، زیر هم می نویسیم، جمع می زنیم و به نتیجه می رسیم، راه ورود سیستم 1 به تصمیم های خود را مسدود می کنیم. به همین دلیل است که در تفکر سریع و کند به شما پیشنهاد می کنیم که به جای پیروی از احساس درونی خود نسبت به یک سهم، به نمودار و صورت مالی رجوع کنید.
حتی اگر تحلیلگر خوبی نباشید، باز هم احتمال خطای سیستم 2، کوچک تر است تا تصمیم های دلی و احساسی. یک تحلیل بد، ریسک کم تری دارد تا معامله براساس احساسات قلبی.
تصمیم گیری قبل از شروع بازار
صبح که پای سیستم می نشینید، نمی دانید امروز بازار مثبت است یا منفی. تصور کنید حدود 100 میلیون تومان سهم، و به همین مقدار پول نقد دارید. به نظر می رسد که بازار دارد به سمت صف خرید پیش می رود. بعید نیست که تمام 100 میلیون موجودی نقدی خود را خرج کنید. اما اگر بازار به سمت صف فروش برود، ممکن است سهم های خود را خیلی زود نقد کنید.
این کار درست نیست. شما باید قبل از شروع بازار تصمیم بگیرید که کدام سهم ها را برای فروش بگذارید و از کدام یک بیشتر بخرید. برای همین است که می گویم، تصمیم به خرید یا فروش سهام، باید شب، و پای تحلیل اتخاذ شود. مستقل از مثبت یا منفی بودن بازار.