اپلیکیشن زینگ | باربری آنلاین
زینگ - سامانه جامع حمل و نقل

تماس تلفنی

دانلود زینگ
خانه اپلیکیشن زینگ سامانه صادرات و واردات فروشگاه خدمات اطلاعاتی
خدمات جانبی
تماس با ما
زینگ - سامانه جامع حمل و نقل کشوری

تماس تلفنی

دانلود زینگ

جستجو
عضویت در سامانه صادرات، واردات، تجارت
گروه بازرگانی هومان پویان

اقتصاد رفتاری از دو بخش تشکیل می شود. علم اقتصاد و علم رفتاری یا همان روان شناسی.

چرا این علم وجود دارد؟ تا پیش از اقتصاد رفتاری، فرض بر این بود که افراد به انگیزه های خود پاسخ می دهند، و همواره می کوشند که مطلوبیت خود را ماکزیمم کنند. یعنی انسان عاقل، به جای خرید گوشی گران قیمت، اول به درمان دندان های خرابش می پردازد. یا محال است که از پس انداز بازنشستگی خود برداشت کند که تلویزیون جدید بخرد.

در اقتصاد، انسان موجودی عاقل، یا به اصطلاح «حیوان اقتصادی» فرض می شود. موجودی که همواره گزینه های خود را بررسی می کند و بهترین انتخاب با بیشترین مطلوبیت را دارد.

اما در دنیای واقعی انسان هیچ شباهتی به این حیوان اقتصادی ندارد. ما موجوداتی غیرعقلایی، احساسی و پر از خطا هستیم که گاهی خودمان هم نمی توانیم از تصمیم های اقتصادی خود دفاع کنیم و مدام از کرده خویش پشیمان می شویم.

انسانی غیرعقلایی کیست؟
دو سال پیش، جدیدترین مدل آیفون 4 میلیون تومان بود. در آن زمان می توانستید با حدود 2.5 میلیون یک آیفون 8 بگیرید. همه باور داشتند که آیفون X زیادی گران است. دستمزدهای ما از آن زمان تا به امروز رشد عجیبی نکرده، اما امروز یک گوشی 4 میلیونی، زیادی ارزان به حساب می آید. چطور چنین چیزی ممکن است؟

ذهن ما قادر نیست به اعداد و ارقام به شکلی خشک و کاملا منطقی نگاه کند. هرقدر که بخوانیم و بشنویم که خطر سقوط هواپیما بسیار کم تر از خطر اتوبوس است، باز هم در هواپیما بیشتر دچار اضطراب می شویم تا در اتوبوس.

شرکت های بیمه از این ویژگی ما نهایت استفاده را می کنند. مردم به سادگی حاضرند قبل از پرواز، پول بیشتری برای بیمه بپردازند. در حالی که احتمال سقوط هواپیما تقریبا به صفر نزدیک است. در واقع، بیشتر احتمال دارد که آن روز، به خاطر نشستن طولانی سکته قلبی کنید تا این که در حادثه هوایی جان خود را از دست بدهید. اما آیا حاضرید برای خطر نشستن طولانی در فرودگاه هم بیمه بخرید؟

غیرعقلایی بودن ما، همیشه هم بد نیست. وقتی کسی از شما کمک می خواهد و پولی برایش واریز می کنید، با حساب و کتاب منطقی به این نتیجه نمی رسید. نمی گویید 100 هزار تومان کمک می کنم که شش ماه دیگر 110 هزار پس بگیرم. در مثال هایی از این دست، ما حیوان اقتصادی نیستیم و این خوب است.

اقتصاد رفتاری و تصویر دقیق تر از انسان
در زندگی ما، خیلی کم پیش می آید که پیش بینی هایمان درست از آب در بیاید. این اتفاق به قدری نادر است که از درست بودن یک پیش بینی درست به وجد می آییم. اما نکته خنده دار این است: غلط بودن بسیاری از پیش بینی های ما، قابل پیش بینی است!

دقت کنید که حیوان اقتصادی هم اشتباه می کند. اما دلیل اشتباه از آب درآمدن پیش بینی او، حادثه ای غیر قابل پیش بینی است. مثلا هیچ راهی وجود نداشت که سرمایه گذاران، از قبل، حادثه یازده سپتامبر را هم وارد پیش بینی های خود کنند.

"حیوان اقتصادی هم اشتباه می کند. اما دلیل اشتباه از آب درآمدن پیش بینی او، حادثه ای غیر قابل پیش بینی است. "

اما خطاهای انسان واقعی پیش بینی پذیر هستند. معلوم است اگر پس انداز بازنشستگی نداشته باشیم، آینده دشواری در انتظار ما است. ابتلا به سرطان به خاطر استعمال سیگار، واضح است. خرید سهم بدون تحلیل و بررسی موجب ضرر می شود. اما باز هم این اشتباه ها را تکرار می کنیم.

اقتصاد رفتاری علمی است که به مطالعه رفتار اقتصادی واقعی انسان ها می پردازد، نه رفتاری که اقتصاددان ها دوست دارند.

رنج از دست دادن بیشتر است!
شاید مهم ترین اصل اقتصاد رفتاری این باشد که برای ما، از دست دادن یک چیز، خیلی آزاردهنده تر است تا به دست آوردن همان چیز. میزان ناراحتی کسی که یک میلیون از دست داده، خیلی بیشتر از میزان خوشحالی فردی است که یک میلیون سود کسب کرده باشد.

سه حیوان اقتصادی را تصور کنید که تجربه هایی مشابه دارند. یکی از آن ها امروز یک میلیون تومان سود کرده است. دومی، در ابتدای روز 10 میلیون کاسب شده، ولی کمی بعد 9 میلیون از آن را از دست داده است. حیوان اقتصادی سوم، 9 میلیون تومان ضرر کرده، اما در پایان روز موفق شده آن 9 میلیون را جبران کند و 1 میلیون اضافه هم کسب کند. این سه حیوان اقتصادی در پایان روز، به یک اندازه از کسب 1 میلیون تومان سود خوشنود هستند.

اما انسان واقعی این طور نیست. ما یک سود 3 میلیونی را ترجیح می دهیم تا یک سود 5 میلیونی در کنار 2 میلیون ضرر. اما اگر ده سود 1 میلیونی داشته باشیم، بیشتر احساس رضایت می کنیم تا یک سود 10 میلیونی.

یک آزمایش بسیار جالب در این مورد وجود دارد. به مسافران یک هواپیما گفتند که می توانند حقِ خواباندن صندلی خود را بفروشند. یعنی یک پولی بگیرند، در مقابل صندلی خود را در طول پرواز خم نکنند. میانگین قیمت فروش این حق، 41 دلار بود. در یک پرواز دیگر گفتند کسی حق ندارد صندلی خود را بخواباند، مگر حق این کار را خریداری کند. میانگین قیمت خرید این حق 12 دلار بود. یعنی از دست دادن یک گزینه، برای ما دردناک تر است تا به دست آوردن همان گزینه! به این خاصیت در اقتصاد رفتاری می گوییم زیان گریزی یا Loss Aversion.

زیان گریزی در بورس
آدم ها روزهای منفی را بیشتر از روزهای مثبت به یاد می آورند. به همین دلیل معمولا ریسک بورس، بیشتر از چیزی که هست تخمین زده می شود.

سرمایه گذاران در روزهای مثبت تمایل کم تری به خارج کردن پول از بازار دارند تا در روزهای منفی. بیشتر فعالان بازار سرمایه، بیشتر از آن که به سود خود فکر کنند، به سهم هایی که رشدهای عجیب داشته اند نگاه می کنند و حسرت می خورند.

اگر در یک روز به شدت مثبت (که شاخص کل 4 درصد رشد داشته) بازار برگردد اما هنوز اندکی مثبت بماند (مثلا 0.1 درصد) حس خوبی نداریم. اما اگر در یک روز به شدت منفی (4 درصد ریزش) بازار برگردد و به یک مثبت کوچک (0.1 درصد) تبدیل شود، بسیار خوشحال و راضی خواهیم بود. تمام این عوامل احساسی باعث می شوند که رفتار ما تحت تأثیر قرار بگیرد و تصمیم هایی غیرعقلایی بگیریم.

انسان بیش از اندازه به خود اعتماد دارد
معمولا چیستان ها طوری طراحی می شوند که ما را به خطا بیندازند. اما وقتی ما در ذهن مان چیستانی را حل می کنیم و به جوابی می رسیم، نمی گوییم «من این جواب را پیدا کردم، احتمال این که اشتباه باشد هم وجود دارد. با این حال، این جواب من است. اگر درست باشد خوش شانس بوده ام.»

ما با اعتمادبه نفس جواب را می گوییم. فرض ذهنی ما همیشه این است که خطا نمی کنیم. وقتی پیش بینی های ما غلط از آب در می آید، توضیح می دهیم که چه مشکلات غیرقابل پیش بینی ای به وجود آمد که پیش بینی ما را خراب کرد.

در یک مطالعه، 80 درصد کسب وکارها وضعیت پشتیبانی از مشتریان خود را «فوق العاده » توصیف کردند. در حالی که فقط 8 درصد مشتری ها با این نظر موافق بودند. بیشتر افراد وقتی خطاهای ذهنی را می شنوند، تایید می کنند که این رفتارها را در دیگران دیده اند، اما خودشان کم تر اسیر خطاهای ذهنی می شوند. همین موضوع یک خطای ذهن است که در اقتصاد رفتاری به آن اثر اعتماد به نفس کاذب یا Overconfidence Effect می گوییم.

"فردی در یک مجله، در مورد خطاهای ذهنی می خواند و متوجه می شود که تلاشش برای پیش بینی تا چه اندازه با خطا همراه بوده است. او به شدت ناراحت می شود و به خودش قول می دهد که از این به بعد دیگر مجله نخواند."

اعتمادبه نفس کاذب در بورس
بسیاری از فعالان بازار سرمایه بعد از آن که کمی سود کردند، فکر می کنند دیگر تمام زیر و بم تحلیل را یاد گرفته اند. آن ها از حجم نادانی خود بی خبر هستند.

حتی اگر پس از مدتی زیان کنند، عوامل بیرونی و غیرقابل پیش بینی را مقصر می دانند. در حالی که در بسیاری از موارد، این عوامل، در دسته ریسک های کلاسیک دسته بندی می شوند.

این اساتید بورسی، علاوه بر آموزش و فروش سیگنال و مصاحبه های گوناگون، ممکن است خانه خود را بفروشند یا از دیگران پول زیادی قرض کنند و به بازار بیاورند. و البته با زیانی هنگفت هم از بازار خارج شوند.

آن ها به جای این که دنبال یادگیری پیچیدگی ها باشند، از اکتشاف قوانین ساده (که در چند مورد جواب هم داده) لذت می برند.

لذت آنی مهم تر است!
کدام فرد سیگاری را می شناسید که از خطرات سیگار کشیدن بی اطلاع است؟ همه می دانند که سیگار در بلندمدت انسان را به سرطان، مشکلات قلبی، ریوی، فشار خون و هزاران درد و بلای دیگر مبتلا می کند. اما مردم زیادی هستند که سیگار می کشند. چرا؟ چون لذت آنی برای انسان ارزش بیشتری دارد تا رنجی که قرار است در آینده رخ دهد. در عمل، سیگار خیلی خطرناک تر از یک بیماری واگیردار است. اما مردم خود را در خانه قرنطینه می کنند و در تنهایی خود سیگار می کشند.

ما ترجیح می دهیم الان 10 هزار تومان بگیریم، تا سال دیگر 100 هزار. با این که یقین داریم تورم طی یک سال 900 درصد نخواهد بود. حاضریم حساب خود را به پریمیوم ارتقا بدهیم تا به جای دو روز، یک روز برای دریافت خریدهای آنلاین خود صبر کنیم. حاضریم پول بدهیم که دانلود به جای 60 ثانیه، فوری شروع شود.

به طور کلی، ما قادر نیستیم نگاه بلندمدت داشته باشیم. وسوسه های کوتاه مدت به راحتی می توانند تصمیم های بلندمدت ما را تغییر دهند. به یک تعبیر، وسوسه بیش از هر چیز دیگری کشته می گیرد: وسوسه سیگار، وسوسه خوردن شیرینی، وسوسه سرعت، وسوسه خرید کفش گران به جای داروی مرغوب و وسوسه خرج کردن بیشتر پول به جای پس انداز بازنشستگی.

اقتصاد رفتاری توضیح می دهد که به خاطر Temporal Discounting، ما یک گزینه معمولی و آنی را به گزینه ای فوق العاده در آینده ترجیح می دهیم.

سود کوتاه مدت در بورس
اگر یک برنامه سرمایه گذاری فوق العاده به شما پیشنهاد کنم، آیا از آن پیروی می کنید؟ برنامه پیشنهادی بسیار ساده است. شما هر سال مبلغی را بر روی سهم های بنیادی سرمایه گذاری می کنید. این سهم ها حدود 20 درصد سود تقسیمی دارند و قیمت خودشان هم با یک شیب ملایم 20 درصد رشد می کند. سپس سودهای تقسیمی را دوباره به بازار می آورید و سهم های بیشتری می خرید. در این برنامه هر سال باید مبلغ سرمایه گذاری سالانه خود را چهل درصد افزایش دهید.

پس از ده سال، به اندازه 28 برابر پول سرمایه گذاری شده در سال اول، سرمایه خواهید داشت. در سال بیستم، این رقم به 836 برابر می رسد. (حدود 40 برابر ارزش امروز با احتساب تورم).

توجه کنید که سود 40 درصد در سال اصلا مبلغ بالایی نیست و به سادگی می شود از سهم های بنیادی سودهای بیشتر هم استخراج کرد.

اما چه کسی این برنامه رو اجرا می کند؟ با تقریب خیلی خوبی، هیچ کس. چرا؟ افراد با خودشان می گویند که وقتی می شود 40 درصد را در 10 روز از نوسان گیری به دست آورد، چرا باید یک سال برای کسب این سود انتظار بکشیم؟ این روش 36 برابر سریع تر است!

کدام یک از این افراد پس از 6 ماه سرمایه خود را 836 برابر می کنند؟ تقریبا هیچ کدام! چرا روش آن ها واقعا 36 بار سریع تر نیست؟

حالت پیش فرض معمولا انتخاب نهایی است
افراد زیادی هستند که زنگ یا صدای اس ام اس گوشی خود را تغییر نمی دهند. حتی اگر این کار را بکنند، باز هم بیشتر تنظیمات، همانی می ماند که کارخانه برای ما انتخاب کرده است. حتی اگر این تنظیمات، بهترین انتخاب ها نباشند.

فرض کنید می خواهید با یک شرکت وارد همکاری بشوید. آن ها به شما ماهانه 3 میلیون حقوق می دهند و پیشنهاد می کنند که اگر هر ماه مبلغی را در صندوق پس انداز شرکت بگذارید. در پایان سال شرکت، صندوق پس اندازها را بررسی می کند و به اندازه مبلغ موجود در حساب هر شخص، به حساب پس انداز او اضافه می کند. مثلا اگر ماهانه 500 هزار تومان پس انداز کرده باشید، در پایان سال 6 میلیون در حساب شما هست. شرکت 6 میلیون تومان دیگر به این حساب می افزاید.

در یک شرکت دیگر اوضاع دقیقا به همین شکل است. اما بیان آن ها اندکی فرق دارد. در شرکت دوم، همین فرد ماهانه 2.5 میلیون تومان حقوق می گیرد. شرکت ماهانه 500 هزار تومان هم برایش در صندوق پس انداز می ریزد. او می تواند پیش از یک سال حساب پس انداز خود را خالی کند. اما اگر یک سال منتظر بماند، به جای 6 میلیون، 12 میلیون دریافت خواهد کرد. در حالت دوم احتمال این که افراد پس انداز داشته باشند بالا می رود.

پیشنهاد اقتصاد رفتاری این است که به جای آن که به مردم بگویید در طرح پس انداز بازنشستگی ثبت نام کنند، افراد را به صورت پیش فرض در طرح قرار بدهید، کسی که تمایلی به پس انداز ندارد، برای خروج از طرح به سازمان بازنشستگی مراجعه کرده و فرم پر کند. در این صورت میزان پس انداز بازنشستگی در کشور به شکل چشمگیری افزایش پیدا می کند.

یعنی باید طراحی سیستم به شکلی باشد که اگر در آن هیچ کاری نکنیم، بهترین حالت به صورت خودکار برایمان پیش بیاید.

حالت پیش فرض در بورس
حالت پیش فرض بیشتر به درد سیاست گذاران در سازمان بورس می خورد. آن ها باید شرایطی را ایجاد کنند که سرمایه گذاران جدید و ناآگاه به صورت اتوماتیک به سمت برنامه های بهتر هدایت شوند.

با این وجود ما هم در بیشتر موارد، پیش فرض هایی که یک کارگزاری برایمان در نظر گرفته است را قبول می کنیم و حتی اگر ممکن باشد، آن ها را تغییر نمی دهیم. حتی کم تر کسی وجود دارد که در صورت عدم رضایت از کارگزاری خود، بخواهد آن را عوض کند.

تلنگر شرایط را تغییر می دهد
ریچارد تیلر مفهوم تلنگر را به اقتصاد رفتاری افزود و به این خاطر جایزه نوبل نیز دریافت کرد.

تلنگر یک عامل بیرونی بسیار ساده است که انتخاب های ما را تغییر می دهد. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که صرفا به خاطر بوی نان تازه یا کباب، غذایی را خریده باشید. بدون آن که واقعا احساس گرسنگی بکنید. در این مثال ها، بوی غذا یک تلنگر است.

تلنگر می تواند هر چیزی باشد. مثلا اگر مردم مصرف برق خود را به صورت لحظه ای مشاهده کنند، مصرفشان کاهش خواهد یافت. اگر غذاهای سالم جلوی چشم باشند و غذاهای مضر در طبقات پایین، احتمال این که غذاهای سالم مصرف کنیم بیشتر می شود.

مثال های بسیار جالبی از تلنگر وجود دارد. اما شاید این یکی از بقیه معروف تر باشد:

در یک دستشویی مردانه در یک فرودگاه، مردان موقع دستشویی کردن دقت کافی به خرج نمی دانند و همین موضع باعث می شد که سرویس های بهداشتی خیلی کثیف شود. تابلوی «لطفا نظافت را رعایت کنید» یا «در هدف گیری دقت بیشتری به خرج بدهید» نه تنها وضعیت را بهتر نمی کرد، بلکه از میزان تمرکز آن ها می کاست. تمام تابلوها را برداشتند و در کاسه دستشویی، تصویر یک مگس را قرار دادند. مردم فکر می کردند این مگس واقعی است و سعی می کردند آن را به داخل چاه بفرستند. برای همین هدف گیری خیلی دقیق تر شد!

تلنگر در بورس
سازمان بورس از تلنگر استفاده می کند، اما هنوز در بهترین وضعیت ممکن نیست. برای مثال پیامی که از شما می خواهد ریسک معامله در شرایط اختیاط را بپذیرید، یک تلنگر است. یعنی بدانید که دارید سهم پرریسکی را انتخاب می کنید.

از سوی دیگر تابلوهای مختلف بورس و فرابورس هم با خود تلنگرهایی به همراه دارند. اما به دلیل عدم استفاده صحیح از این نظریه، این اتفاق که سرمایه گذاران تازه کار بیشتر به سمت تابلوی اصلی هدایت شوند، رخ نداده است.

سوگیری های شناختی
سوگیری شناختی از مباحث جالب در روان شناسی است که پایش را به اقتصاد رفتاری هم باز کرده است. پیش تر درمورد سوگیری های شناختی صحبت کرده ایم. اما از آنجایی که بحث اقتصاد رفتاری بدون اشاره به این موضوع کامل نمی شود، دو سوگیری مهم را بررسی می کنیم.

اولین موضوع اثر لنگر یا Anchoring است. فرض کنید می خواهید عطر بخرید و هیچ اطلاعی از قیمت ها ندارید. پنج عطر اولی که قیمت می کنید بین 1 تا 3 میلیون تومان قیمت دارند. عطر ششم که بوی خوبی هم دارد 600 هزار تومان است. این انتخاب یک گزینه ارزان به نظر می رسد. در حالی که اگر در ابتدا قیمت ها بین 100 تا 300 هزار تومان می بود، ششصدهزار خیلی گران به نظر می رسید.

دنیل کانمن نشان داد که حتی شنیدن یک عدد تصادفی مثل 68، می تواند در ذهن تحلیلگران حرفه ای لنگر بیندازد و اعداد آن ها را به سمت 68 دلار بکشد. اثر قاب بندی هم جالب است. دو پیشنهاد مشابه، با بیان متفاوت، انتخاب ها را تغییر می دهند. مثلا اگر قرار باشد تعداد زیادی آدم بین این دو گزینه یکی را انتخاب کنند، رفتارهایشان یکسان نخواهد بود:

خودروی A با تمام امکانات 100 میلیون تومان است. بدون آپشن 80 میلیون تومان. خودروی A در حالت پایه 80 میلیون تومان است. اما با تمام آپشن ها قیمتش 100 میلیون خواهد بود. در حالی که انتخاب ها هیچ تغییری نمی کنند.

سوگیری شناختی در بورس
بورس پر است از انواع و اقسام سوگیری های شناختی.

دو مثال جالب از این سوگیری های شناختی وجود دارد. اول این که سهمی با قیمت بالای 10 هزار تومان برای سرمایه گذاران گران به نظر می رسد. حتی اگر سهم وضعیت بنیادی خیلی خوبی داشته باشد. از طرف دیگر سهمی که زیر 100 تومان باشد را ارزان ارزیابی می کنند. حتی اگر این سهم یک ریال هم نیارزد.

یک مثال دیگر، خاطره ای است که از یکی از آشنایان دارم. او مثال خوبی برای بررسی انواع سوگیری شناختی بود.

اقتصاددانان بر این باور هستند که در آینده ای نه چندان دور، شاخه ای به نام اقتصاد رفتاری دیگر وجود نخواهد داشت. چرا که در دانشگاه ها، اقتصادی به غیر از رفتاری تدریس نخواهد شد!

یک روز به او گفتم «شنیده ای که قیمت پودر لباس شویی افزایش پیدا کرده؟» گفت: «بله، سهم حتاید را هم با همین نگاه خریده ام!» در حالی که حتاید در زمینه خدمات حمل ونقل و کشتی رانی فعالیت می کند نه تولید پودر ماشین لباس شویی!

به هر دلیلی که بود حتاید رشد کرد قیمتش از حدود 300 تومان به 600 تومان رسید. دوست ما قبول نمی کرد که درکش از سهم اشتباه بود و هنوز باور داشت که در موقعیتی مناسب و با هوشمندی سهم را خریده است! او به این خرید «فوق العاده» استناد می کرد تا قدرتش در تحلیل و تشخیص سهم را به رخ بکشد!

اقتصاد اگر رفتاری نیست، پس چیست؟
وقتی خبر رسید که پای کرونا به آمریکا هم باز شده، بازار سهام سقوط کرد. آیا کرونا شکل اقتصاد در 5، 10 و 20سال آینده آمریکا را تغییر می دهد؟ خیر. اما نگاه کوتاه مدت باعث شد که مردم سهم های خود را تا 70 درصد ارزان تر از چیزی که خریده بودند بفروشند. مطالعه رفتار آن ها ممکن نیست، مگر به کمک اقتصاد رفتاری.

بسیاری از اقتصاددانان بر این باور هستند که در آینده ای نه چندان دور، شاخه ای به نام اقتصاد رفتاری دیگر وجود نخواهد داشت. چرا که در دانشگاه ها، اقتصادی به غیر از رفتاری تدریس نخواهد شد!

هیچ کدام از ما حیوان اقتصادی نیستیم. چه سهامداران حقیقی، چه حقوقی ها، چه رئیس بانک مرکزی و رئیس سازمان بورس، همه و همه انسان هستیم. انسان های احساسی و تحریک پذیر که می توانیم تصمیم های اشتباه زیادی بگیریم.

به همین دلیل، مطالعه اقتصادی بدون آگاهی از روان شناسی و رفتارشناسی، علمی بیهوده و غیرکاربردی خواهد بود.

کشتیرانی
حمل زمینی
وانت
حمل هوایی
نظر شما
نام و نام خانوادگی:

شماره تماس (نمایش داده نمی شود):

کد امنیتی: captcha

متن پیام: (نظر شما پس از بررسی منتشر خواهد شد)


مطالب مرتبط:
مخفی کردن >>