به اعتقاد بسیاری از فعالان بازار سرمایه، شانس نقش مهمی در بورس بازی می کند. شاید شما هم احساس کنید که بیش از اندازه خوش شانس یا بدشانس هستید. البته تعداد آدم هایی که خود را بدشانس می دانند بیشتر است. با دوستانم در مورد بدشانسی هایشان در بازار صحبت کردم. خلاصه این صحبت به فهرست زیر منجر شد:
همه ما تجربه هایی شبیه به این داشته ایم. مهم نیست چقدر با تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال آشنا باشیم. باز هم با مواردی روبرو می شویم که به نظر می آید تنها با شانس قابل توضیح باشد. واقعیت این است که پاسخ این سوالات را باید در شاخه ای دیگر به اسم اقتصاد رفتاری جستجو کنید.
دنیا ترسناک نیست، ما ترسو هستیم!
انسان موجودی است آسیب پذیر که بینایی و بویایی بسیار ضعیفی دارد. پوستش نازک است. چنگال هایش برای کندن پوست میوه ها هم قدرت کافی ندارد و با دندان هایش به زحمت می تواند استخوانی را خرد کند. سرعت و استقامتش کم است و چابکی پایینی دارد.
اما این موجود نحیف، به کمک حافظه و هوش قوی، توانسته از ببر و خرس و یوز موفق تر عمل کند.
یکی از صفاتی که باعث می شود ما بتوانیم در طبیعت دوام بیاوریم این است که اتفاق های منفی و تهدیدها را خیلی خوب به خاطر می سپاریم. اگر در کودکی از یک مار منع شده باشیم، در بزرگسالی، ترس از مار همچنان در ما باقی می ماند.
"رخدادهای مثبت در حافظه دوام کم تری دارند. دلیل این ساختار ذهن منطقی است. اگر یک روز میوه پیدا نکنیم نمی میریم. اما اگر تهدید مارهای سمی را فراموش کنیم، جانمان را از دست می دهیم."
به همین دلیل ذهن ما بیشتر از آن که به خوشی ها توجه داشته باشد، ترس ها را به خاطر می سپارد.
فرض کنید هوا در 20 درصد مواقع بارانی باشد. اگر 100 بار به کارواش بروید و در 20 مورد، درست بعد از آن که ماشین خود را شسته اید باران بگیرد، ذهن شما این 20 مورد را پررنگ تر می کند: هروقت ماشینم را می شویم، باران می بارد. و بعد این رخداد را پای حساب شانس می گذاریم.
به همین ترتیب، خاطره منفی شدن یک سهم در ذهن ما پررنگ تر نقش می بندد، تا خاطره مثبت بودن آن.
ما تهدیدها را بیشتر جدی می گیریم
احساس بدشانسی در بازار سرمایه تنها به حافظه ما مربوط نمی شود. در لحظه حال هم توجه مغز ما بیشتر از نکات مثبت، به سمت نکات منفی است.
یک هتل را تصور کنید که همه چیزش عالی است: غذای خوب، پیشکاران با ادب، تخت راحت، منظره زیبا، قیمت مناسب و صبحانه ای رویایی. فقط یک مشکل کوچک وجود دارد. هوا سرد است و سیستم گرمایشی هتل کار نمی کند. چه هتل مزخرفی!
اگر در یک مجموعه هزار نکته مثبت و تنها یک نکته منفی وجود داشته باشد، ما در مجموع قضاوتی منفی نسبت به آن مجموعه خواهیم داشت.
اساطیر مملو است از رب النوع هایی که هزاران قدرت و نعمت دارند، اما یک نفرین، آن ها را به موجوداتی مفلوک تبدیل کرده است. موجوداتی که همه چیز داشتند اما شانس با آن ها یار نبود.
در مورد سهم هم وضعیت به همین صورت است. سهمی را تصور کنید که منفی و مثبت های زیادی را ببیند. حتی اگر در مجموع سهم مثبت باشد، منفی ها در نظر ما پررنگ تر می شوند.
سهام و مسئله ترافیک
شاید دیده باشید که وقتی در یک بزرگراه در ترافیک هستید، همیشه لاین های دیگر در حال حرکت هستند و شما تقریبا ثابت. کافی است لاین خود را عوض کنید، تا لاین قبلی شروع به حرکت کند و شما ثابت بمانید.
نکته بسیار جالب اینجا است که من شما را نمی شناسم. اما می دانم این اتفاق برای شما هم می افتد. از کجا می دانم؟ چون تقریبا تمام آدم ها در ترافیک، چنین حسی دارند. حتی کسانی که در لاین دیگر هستند، همان لاینی که از نظر شما در حال حرکت است.
چرا این اتفاق می افتد؟ تصور کنید ماشین ها در دو ردیف A و B هستند. شما در ردیف A قرار دارید. وقتی A در حال حرکت است، مغز شما رخدادی منفی را ثبت نمی کند. اصلا توجهی به حرکت ترافیک ندارد. تمام حواسش به رادیو، روز سخت کاری و برنامه شام خواهد بود. اما وقتی شما ایستاده اید و ردیف B راه می افتد، مغز احساس ناراحتی می کند. به خصوص اگر سرعت ردیف B کمی زیاد شود.
نکته بسیار جالب این است که آدم ها در ردیف B هم دارند حسرت حرکت ردیف A را می خورند و به شانس خود لعنت می فرستند!
وقتی سهم شما مثبت می خورد، به نظرتان وضعیت طبیعی می آید. اما وقتی شما منفی هستید و بازار مثبت، احساس ناراحتی شدیدی می کنید.
پیروان تنبل جا می مانند
به این داستان توجه کنید:
دوست شما آدم بدشانسی نیست. فقط دارد مسیر برعکسی را طی می کند. اگر او جای خرید و فروشش را عوض می کرد، آدم ثروتمندی می شد. اما این اتفاق یک توجیه روان شناسی دارد که به آن ریسک گریزی یا Loss Aversion می گویند.
زیان گریزی چیست؟
فرض کنید همسایه شما می خواهد روی سقف حیاط خلوتتان یک سقف کاذب بگذارد. این کار او، باعث می شود که نور وارد خانه شما نشود. در نهایت توافق می کنید که با گرفتن مبلغی، رضایت بدهید. به چه عددی راضی می شوید؟ 2 میلیون؟ خیر! 5 میلیون؟ ارزش نور بیشتر از این حرف ها است! 10 میلیون؟ 15 بده، خیرش را ببینی.
حالا شرایط برعکس را تصور کنید. روی سقف حیاط خلوت شما، یک سقف کاذب قرار دارد. می خواهید به همسایه یک پولی بدهید تا این سقف را بر دارد. 10 میلیون؟ چه خبر است؟! 7 میلیون؟ زیاد است! 5 میلیون؟ چهار بگیر، خیرش را ببینی.
در این مثال، ارزش از دست دادن نور خورشید برای شما خیلی بیشتر است تا ارزش به دست آوردن آن. این ذات طبیعی انسان است. اندوه از دست دادن، سنگین تر است تا شادمانی به دست آوردن.
دوست شما در بازار سرمایه هم دچار همین حس می شود. وقتی اندکی زیان می کند، ارزش این زیان برایش از سود احتمالی بیشتر است، از بازار خارج می شود. وقتی بازار خوب است، او سودی که نکرده را به صورت زیان می بیند. ارزش این سود از دست رفته برایش خیلی زیاد به نظر می آید.
در واقع تلاش بیشتر مردم برای کسب سود نیست، آن ها می کوشند که از زیان فرار کنند. در حالی که یک سرمایه گذار موفق، به جای فرار از زیان، به دنبال سود می دود.
آن چیزی که باید تغییر کند، ماه تولد، شانس یا نگین انگشتر نیست، بلکه نگرش افراد به سرمایه گذاری به اصلاح نیاز دارد.
نفرین جلد مجله
در بین ورزشکاران معروف است که اگر عکس کسی روی جلد مجله چاپ شود، عملکردش به شکل چشمگیری بد خواهد شد. به این اثر «نفرین جلد مجله» یا Cover Curse می گویند.
در اولین نگاه به نظر می رسد که نفرین جلد مجله، یک توهم باشد. یعنی شاید عملکرد ورزشکاران گاهی خوب است و گاهی بد، گاهی هم عکسشان روی جلد مجله می رود. اما ذهن افراد روزهایی که عکس فرد روی جلد بود و وضعیتش بد شد را به یاد می سپرد. اما واقعا بررسی آماری تایید می کند که پس از چاپ شدن عکس ورزشکار روی جلد مجله، کیفیت بازیکن افت محسوسی می کند. گویی جلد مجله، شانس را از او گرفته باشد.
ماجرا از این قرار است. چه زمان عکس یک بازیکن روی جلد مجله می رود؟ زمانی که از او یک درخشش استثنایی دیده باشیم. در این زمان، او در اوج آمادگی است. خیلی بعید است که بعد از این دوران، او دوباره به سوی قله های جدید برود و باز هم بهتر شود. به احتمال زیاد او بعد از این اوج، افت داشته باشد.
موضوع این نیست که مجله باعث شانس را از او می گیرد. برعکس، به این دلیل عکسش روی مجله می رود که به اوج رسیده است.
نفرین جلد مجله در بازار سرمایه
چندی پیش سهمی را خریدم که از نظر من، ارزنده ترین سهم بازار بود. این سهم را به دوستانم نیز معرفی کردم. برای مدتی سهم مثبت و منفی های کوچکی می خورد و در مجموع، زیاد از جایش تکان نمی خورد. دوستانم همه اعتراض می کردند که این چه سهم مزخرفی است! عده ای فروختند و بیرون آمدند.
فیفا 20 شانس
در سال 2020، ادن هازارد برای اولین بار عکسش بر روی جلد بازی فیفا رفت، آن سال بدترین سال در دوران حرفه ای هازارد بود
مدتی گذشت، سهم رشد خیلی خوب داشت. حالا در اینستاگرام و سایت کامنت می گرفتیم که لطفا این سهم را تحلیل کنید. کانال های مختلف این سهم را به اسم «سیگنال VIP» پیشنهاد می دادند. به قول معروف، این نماد سلبریتی بازار شد.
اما این شهرت، دلیل ریختنش نبود. این طور نبود که مردم سهم را چشم زده باشند. شانس نبود که جلوی رشد سهم را گرفت. سهم به خاطر رشد عجیبش معروف شده بود. و دیگر جای زیادی برای رشدش باقی نمانده بود.
شانس در بازار سرمایه
عواملی در بازار وجود دارد که هیچ کس نمی تواند آن ها را پیش بینی کند. این ریسک های پنهان به یکباره سر بر می آورند و تمام بازار را تحت تأثیر قرار می دهند.
اما اسم این ریسک های پنهان را نمی شود شانس گذاشت.
اگر تحلیل نداشته باشید، به اندازه کافی پای تحلیل خود ننشینید، مدام سهم عوض کنید، سهم های منفی را بفروشید و مثبت ها را بخرید، ندانید در کدام محدوده سهم ارزان است و کجا گران، طبیعی است که احساس کنید شانس با شما یار نیست.
بیشتر ما وقتی اشتباه می کنیم، اشتباه خود را به حساب بدشانسی می گذاریم. چرا که نمی خواهیم بپذیریم که روش کار ما نادرست است. این طوری حس بهتری داریم. من اشتباه نکردم. فقط کمی شانس می خواستم که نداشتم!