یک جزیره کوچک در سال 1960، توان نظامی دفاع از خودش را نداشت. چند بار بین ژاپن و انگلستان دست به دست شد. دسترسی به آب شیرین نداشت، مثل ایران جدول مندلیف زیر خاکش نبود، نفت نداشت، درآمد سرانه سالانه این جزیره کوچک 500 دلار بود یعنی روزی 5/1 دلار.
اما الان:این جزیره الان درآمد سرانه 75 هزار دلار دارد. الان پنج میلیون جمعیت دارد، سال گذشته فقط پنج میلیون توریست داشته. یک قطره نفت ندارد اما یکی از ده پالایشگاه بزرگ جهان در آن جزیره است.
جزو پنج کشور شفاف دنیاست.
جزو 10 کشور دارای بالاترین نرخ توسعه انسانی است.این جزیره، سنگاپور است. چگونه به این جا رسید؟ سنگاپور دست به یکسری انتخابات دردناک زده است. ببینیم این انتخاب ها چه بوده است.
زمانی که شروع کرده، یک موقعیت جغرافیایی ویژه داشته که 40 درصد تجارت دریایی دنیا از آنجا رد می شده. اما آن زمان سنگاپور در حد یک جزیره برای ماهیگیری مطرح بوده و پتانسیلی نداشته. نیروی انسانی غیرماهر، منابع مالی محدود و بازار داخلی کوچک داشته. بازار داخلی کشورها یکی از پیشران های رشد هستند که سنگاپور فاقد آن بود.
اولین کار سنگاپور این بوده که دنبال جایگزینی واردات نرفته و چون بازارش کوچک بوده خواسته برای صادرات تولید کند.
در سال 1960 که اقتصاد کمونیستی در آن منطقه از جهان مسلط بود، تصمیم گرفتند به سمت استراتژی اقتصاد آزادبروند که حتی چین بعدها از سنگاپور الهام گرفت.
تبدیل شدن به بهشت سرمایه گذاری یعنی پذیرفتند مالیات نگیرند و امنیتشان یک مقدار کاهش پیدا کند اما برای سرمایه گذاران به بهشت تبدیل شدند. الان بیش از 80 درصد بانک های سنگاپور خارجی هستند.
چهارم، تغییر زبان رسمی به زبان انگلیسی. 55 سال قبل این کار را کردند و گفتند اگر بخواهیم با اقتصاد جهانی ارتباط داشته باشیم باید بتوانیم به آن زبان صحبت کنیم. مطمئنا مردم اعتراض کرده اند و گفته اند شما خودفروخته هستید اما این یک تصمیم دردناک بوده است.
مورد بعدی اعمال سیاست های خاص مهاجرتی بوده. چون می دانسته نیروی انسانی غیرماهر دارد با استفاده از قوانین و تسهیلات تشویقی کمک کرده نیروی انسانی ماهر وارد کشورش شود.
انتخاب دردناک بعدی استراتژی متفاوت از تایوان و کره جنوبی و حتی چین. چین وارد تولید اسباب بازی شده چون اشتغال زیادی ایجاد می کند اما سنگاپور از ابتدا در صنایع پیشرفته تر وارد شد.