حرفه حمل و نقل بین المللی، همواره برای فعالین در این حوزه توام با استرس و دغدغه های فکری روزانه زیادی ست. صاحب کالایی که محموله بسیار به ارزش خود را برای حمل به دستان یک شرکت حمل و نقل میسپارد، تولید کننده ای که خط تولید و کارگران او منتظر هستند تا مواد اولیه خریداری شده که به شرکت حمل و نقل تحویل داده شده به موقع برسد.
محموله ای که به خاطر تحریمها امکان حمل مستقیم ندارد و باید مسیرها و شیوه های حمل مختلف را پشت سر بگذارد و موارد بسیار زیاد اینچنینی در کنار دقت و تسلط علمی و تجربی زیادی که متصدی حمل برای دوری از هرگونه ریسک قاچاق و مشکلات قانونی باید داشته باشد، باعث می شوند که این حرفه همواره برای متصدیان حمل پر استرس باشد.
اما، متاسفانه همیشه افرادی هستند که صرفا به خاطر سود بیشتر، سرمایه صاحبین کالا و امنیت شغلی و حرفه ای خود را به خطر بی اندازند. در ادامه به تشریح یک اتفاق واقعی که در سال 1386 برای من به عنوان یک کارمند فروش تازه کار در یکی از شرکتهای حمل و نقل بین المللی با سابقه رخ داد میپردازم و توضیح خواهم داد که عدم آگاهی من به خاطر سابقه کاری کمتر از چند ماه در این حرفه و مهم تر از آن طمع مدیر فروش شرکت حمل و نقل که به جای آموزش صحیح و دعوت کارمندان تیم فروش به عملکرد صادقانه، صرفا روی افزایش میزان فروش تیم بازاریابی تمرکز داشت، باعث بروز مشکلی بزرگ برای صاحب کالا و شرکت حمل و نقل شد.
گاهی اوقات در حملهای زمینی، حجم محموله صاحب کالا آنقدری نیست که یک کامیون دربست را پر کند و از طرفی صاحب کالا به هر دلیلی تمایل به انجام حمل به صورت کامیون دربست دارد و ترجیح می دهد محمولات صاحبان کالاهای دیگر در کنار کالاهای او بارگیری نشود. بنابراین در چنین شرایطی بخشی از فضای قابل بارگیری کامیون حامل خالی میماند در حالی که صاحب کالا کرایه حمل برای کل فضای کامیون را پرداخت کرده است. مانند شرایطی که یک فرد تاکسی دربست می گیرد در حالی که باقی فضای تاکسی خالیست و اون کرایه هر چهار نفر مسافر را پرداخت می کند!