بحران سلامتی و مالی سال 2020 جایگاه بیت کوین و ارزهای دیجیتال را بهتر از هر زمان دیگری برجسته کرده است. تیم دِنینگ (Tim Denning)، نویسنده مطرح نشریات اقتصادی همچون بیزنس اینسایدر (Business Insider) و سی ان بی سی (CNBC)، یکی از اولین سرمایه گذاران بیت کوین است. او در مقاله ای با مرور داستان سرمایه گذاری خود روی بیت کوین، توضیح می دهد که سرمایه گذاری مناسب روی این پول اینترنتی به همراه کسب دانشی مکفی در مورد جهان ارزهای دیجیتال، چگونه می تواند بازدهی باورنکردنی به همراه داشته باشد، به شکلی که فرد را برای باقی عمر حتی از کارکردن بی نیاز کند. دنینگ تأثیر بیت کوین را در مقابل تأثیر اسکناس هایی بررسی می کند که بی رویه چاپ می شوند و کاری جز افزایش میزان فقر و تورم ندارند.
من چندین سال پیش سرمایه گذاری کلانی کردم، سرمایه گذاری ای که آن را جدی گرفته بودم و زحمت انجام بررسی و تحقیقات بسیاری به جان خریده بودم. چیزی که این سرمایه گذاری را دشوار می کرد، ماهیت تابو و ممنوعه ٔ آن بود که به انتخاب من برای سرمایه گذاری پیوند می خورد.
در آن زمان، خرید هر نوع پول اینترنتی نوعی شرط بندی غیرضروری، احمقانه و سهل انگارانه تلقی می شد. البته، تمرکز من نه روی سرمایه گذاری، بلکه متوجه مشکلی بود که این فناوری جدید قصد داشت آن را حل کند.
در آن سال ها، ارسال پول از طریق اینترنت کار آسانی نبود. وقتی مجبور بودم به دوستانم در کشورهای دیگر پولی بپردازم، چاره ای جز طی کردن فرایندی خسته کننده و طولانی نداشتم. اینترنت همه چیز را آسان کرده بود، به غیر از دنیای مالی که من در آن مشغول به کار بودم.
با وجود تمام پیشرفت ها، اینترنتِ پیش از بیت کوین، هنوز نتوانسته بود راه حلی برای سیستم سنتی فرساینده و زمان بَر انتقال پول پیدا کند.
سازمان های فسیل شده با سیستم های سنتی دهه 80 میلادی، از برنامه های قدیمی برای ارسال پول به سرتاسر جهان استفاده می کردند. من با خودم فکر کردم باید راه بهتری وجود داشته باشد.
مانند اغلب افراد، من نیز قربانی بحران مالی سال 2008 شدم. تقریباً در عرض چند هفته همه چیزم را از دست دادم. به عنوان یک جوان بیکار 20 ساله که فقط گواهینامه رانندگی داشت، در مورد سونامی مالی آن سال که به سرعت همه چیز را فرا گرفت و از بین برد، هیچ دانشی نداشتم. دولت چک های مشوق مالی داد؛ به خاطر دارم که 900 دلار به رایگان دریافت کردم و حس کردم یک جای کار می لنگد.
پول را برداشتم و مثل یک پسر خوب آن را خرج کردم (یا پس انداز کردم؛ به طور دقیق خاطرم نیست). این اتفاق در تاریخ بشر به من آموخت که بازارهای مالی و پول را زیر سؤال ببرم. یکی از دوستانی که راهنمایی ام می کرد، مرا به خواندن کتاب هایی تشویق کرد که به قلم اسطوره های سرمایه گذاری همچون وارن بافت، نوشته شده اند.
و من دریافتم که سرمایه گذاری یک بازی کاملاً ذهنی است.
تقریباً در همان دوران، در نقطه ای از دنیا شخصی به نام ساتوشی مشغول کدنویسی بود. پروژه کوچک او ابداع جدیدی محسوب نمی شد. او از رمزنگاری استفاده می کرد که پیش تر بارها مورداستفاده قرار گرفته بود و پول اینترنتی نیز مفهوم جدیدی به نظر نمی رسید. همه سعی داشتند پول دیجیتالی ایجاد کنند. کدام شرکتِ سودجو است که نخواهد پول خودش را داشته باشد؟
اما ساتوشی این کار را برای کسب سود انجام نمی داد.
ساتوشی فناوری بلاک چین را ابداع کرد و سرنخ رویای او در اولین بلاکی نهفته بود که با این فناوری استخراج شد. ساتوشی بی شک به مشکل اصلی پی برده بود. برخلاف بیشتر جمعیت جهان، او به اندازه ای آرمان گرا بود که بخواهد این مشکل را رفع کند. کمک مالی به بانک ها ساتوشی را خشمگین کرده بود. اما چرا؟
کمک مالی به منزلهٔ چاپ پول بود. چاپ بی رویهٔ پول توسط دولت ها، شرکت هایی را که باید ورشکسته شوند، با مشوق های مالی و سیاست های غیرمسئولانه اقتصادی نجات می دهد. پولی که بدون پشتوانه چاپ می شود، ابتدا به دست افراد ثروتمند می رسد، درحالی که قشر ضعیف تر بی بهره می مانند.
چاپ پول همیشه باعث ایجاد نابرابری در بین انسان ها بوده است. این حس سرخوردگی از نابرابری به ایجاد «جنبش اشغال وال استریت» در سال 2011 منجر شد. آمریکایی ها اولین افرادی بودند که دست به اعتراض زدند. آنها تعداد زیادی بانک های سرمایه گذاری داشتند که بازارهای مالی را قمارخانه خود می دیدند.
نتیجه چاپ بی رویهٔ پول، چیزی جز افزایش نابرابری مالی و تورم نیست.
متأسفانه، اعتراض آنها راه به جایی نبرد. بانک ها با کمک های مالی نجات پیدا کردند، زیرا این تنها گزینهٔ موجود بود.
در همین زمان، بلاک چینِ ساتوشی پشت درهای بسته به کار خود ادامه می داد. تعداد معدودی، معروف به سایفرپانک ها (Cypherpunk)، ارزی را امتحان کردند که ساتوشی برای اینترنت خود ایجاد کرده بود. این امتحان و آزمایش جذاب بود، اما هیچ کس فکر نمی کرد این ارز دیجیتال آینده خوبی داشته باشد.
چندین سال بعد با شاهکار ساتوشی آشنا شدم. ایده فوق العاده ای بود، اما اینکه دولت ها به چنین اختراعی فرصت موفقیت بدهند، ناممکن به نظر می رسید. با این حال، ساتوشی دو قدم جلوتر بود. او هویت خود را پنهان و بلاک چین را توقف ناپذیر کرده بود.
توقف شاهکار او به معنای توقف و خاموشی کل اینترنت بود.
دولت ها تلاش کردند اختراع ساتوشی را ممنوع کنند. چین اولین کشور بود. آنها فکر می کردند موفق شده اند. اما، شهروندان چینی تصمیم گرفتند معاملات ارزهای دیجیتال را به خارج از بازار انتقال دهند و به شکل حضوری در یک مکان عمومی یا دفتر کار ایمن، دارایی های دیجیتال خود را مبادله کنند.
رویا و هدف ساتوشی و پیروانش این بود که پول بدون مرز شود. تمام آنچه برای استفاده از این ارز دیجیتال احتیاج داشتید، به خاطرسپردن رمز عبوری 12 کلمه ای بود. این ارز دیجیتال در حالی به افراد اجازه می داد با پول خود به هرجای دنیا سفر کنند که عملکردی متفاوت با پول نقد و طلا داشت. شما نمی توانید بدون پرسش و بررسی مأمورین و مقامات قضایی، به راحتی با پول نقد یا طلا به فرودگاه بروید و از آن خارج شوید. برای پول نقد و طلا محدودیت هایی وجود دارد.
اما اختراع ساتوشی محدودیتی نداشت. دیدگاه او برای کوته فکران، غیرقابل درک بود.
افرادی که از اختراع ساتوشی استقبال کردند، اجازه دادند طمع بر آنها غلبه کند و تبدیل به بهترین نتیجه شود. ساتوشی حس طمع را خوب درک می کرد، احساسی که به بحران مالی سال 2008 منجر شده بود.
ساتوشی نیز برای طمع برنامه ریزی کرد. چندین نفر از همکاران او سعی کردند کدی را که ساتوشی ایجاد کرده بود تغییر دهند؛ تغییر قوانین بلاک چین؛ فرایندی که به نام فورک (fork) شناخته می شود. ساتوشی مفهوم اجماع را وارد سیستم مالی اش کرد، به این معنی که برای ایجاد تغییرات، موافقت اعضای جامعه باید جلب می شد. او می دانست که اگر انسان ها درک می کردند او واقعاً چه ساخته است، هرگز با تغییر آن موافقت نمی کردند.
ابداع ساتوشی بر توافق همگانی اکثریت اعضای شبکه جدید اینترنت بنا شده بود.
«آزمایش فورک» برای تغییر کدِ ساتوشی چندین بار شکست خورد و نشان داد که نیروی طمع در مقایسه با قدرت کد ساتوشی، بسیار ضعیف تر است.
بلافاصله مجذوب ایده ٔ آنچه او ساخته بود شدم. با اینکه در آن زمان، در مورد دوام این فناوری شک داشتم، سرمایه گذاری روی آن را آغاز کردم. هرچه بیشتر آن را بررسی می کردم، بیشتر می فهمیدم: این فناوری نسخه سوم اینترنت (Web 3.0) بود.
پیش از آن، مالکیت در اینترنت مشکل آفرین بود. فناوری ساتوشی حرکتی جسورانه برای انتقال قدرت به کاربران اینترنت به شمار می رفت. پرسش ساده بود:
چه می شود اگر کاربران مالک شبکه باشند؟ چه می شود اگر کاربرانی که در ساخت و نگهداری شبکه مشارکت می کردند، همه پاداش ها را دریافت کنند و نه چند نفر تن پرور که مالک امپراتوری های تجاری هستند؟
مدتی طول کشید تا متوجه شوم. پول اینترنتی یک شاهکار است. ایجاد تغییر در نحوهٔ دریافت حق الزحمه، معامله و مالکیت افراد روی کاری که انجام می دهند، مفهومی بود که می توانست دنیا را متحول کند. پول کنترل کننده جامعه است. با تغییر پول، جامعه نیز بهتر می شود. بی نهایت مجذوب این ایدهٔ انقلابی شده بودم.
سال 2017 فرا رسید. حباب پول اینترنتی ترکید. حتی مسئول غذای نهار دانشکده نیز در مورد آنچه ساتوشی خلق کرده بود، صحبت می کرد. حباب گل لاله شروع شده بود. اختراع ساتوشی هنوز کودکی بود که آمادگی برابری با بزرگسالان را نداشت.
قیمت رویای ساتوشی سقوط کرد. همه سرمایه گذاری مرا حماقت محض می دانستند. به مدت دو سال سرزنش افرادی را تحمل کردم که مرا کودن خطاب می کردند، خصوصاً به این علت که من در یک بانک کار می کردم و باید دیدگاه بهتری نسبت به سرمایه گذاری می داشتم.
چشم پوشی یک موهبت بود. من توصیه همه را نادیده گرفتم. آنها صلاحیت اظهارنظر نداشتند. آنها نمی دانستند بیت کوین چیست. من ساعت های متمادی وقت خود را صرف یادگیری موضوعاتی همچون استخراج، پاداش بلاک، رقبا و انواع جدیدی از شبکه های نوظهور می کردم. در محافل غیررسمی مربوط به این حوزه شرکت می کردم و داستان کسب وکارهایی را می شنیدم که این نوع عجیب از پول اینترنتی را پذیرفته اند. همچنین، سعی کردم دستگاه های خودپردازی را امتحان کنم که به افراد اجازه خرید و فروش این پول اینترنتی را می دهد.
با این حال، افراد هنوز هم مرا یک بازنده می دانستند که درس عبرت نگرفته ام. توهین ها آزاردهنده بودند. منتقدها واقعی بودند و برای مدت زمان کوتاهی، حق با آنها بود.
پبحران مالی سال 2020 برتری ایده ساتوشی را نسبت به سایر ارزهای فیات، برای همه مشخص کرد.
در سال 2020، سرانجام مشکلی که ساتوشی به دنبال رفع آن بود، یک مورداستفاده پیدا کرد. همان طور که او پیش بینی کرده بود، نرخ بهره بانکی به صفر رسید. بحران سلامتی پیش بینی نشده ای باعث سقوط بازارهای مالی شد. بازده دارایی هایی همچون اوراق قرضه به شدت کاهش یافت و حتی در برخی کشورها، به بازده منفی رسید.
افرادی که دارایی خود را پس انداز کرده بودند، بیش از همه متضرر شدند. سود قابل پرداخت برای حساب های بانکی عملاً به صفر رسید. افرادی که شاید هرگز روی دارایی های مالی سرمایه گذاری نکرده بودند، حال با مشکلی جدی روبه رو بودند.
اصلی ترین پرسش سال 2020 این بود: پولم را کجا سرمایه گذاری کنم؟
هنگامی که جهان درگیر بحران شیوع ویروس کرونا شد، طبق پیش بینی ساتوشی، دولت ها اقدام به چاپ تریلیون ها دلار کردند. در سال 2008، دولت ایالات متحده 1.3 تریلیون دلار چاپ کرده بود و در سال 2020، این کشور با چاپ 3 تریلیون دلار، هنوز به تریلیون ها دلار دیگر احتیاج داشت. اما تورمی ایجاد نشد.
با وجود بیکاری بی سابقه، سقوط تولید ناخالص داخلی در تمام کشورهای جهان، بحران سلامتی کنترل ناپذیر و منفی شدن قیمت نفت، بخش عمده ای از پول چاپ شده ی اضافی سر از بازارهای سهام درآورد و قیمت سهام را به اوج رساند.
به جای اندازه گیری تورم به روش قدیمی (از طریق شاخص قیمت مصرف کننده)، مدیرعامل های شرکت های فناوری سهامی عام پیشنهاد ارزیابی تورم با توجه به قیمت سهام را مطرح کردند.
و من متوجه جریان شدم. هنگامی که پولی بیش از حد نیاز خود داشته باشید، صدها هزار دلار پیتزا نمی خرید و تورم شامل حال پیتزافروشی نمی شود، بلکه به سراغ خرید سهام یا املاک خواهید رفت. به همین دلیل، با وجود افت شدید اقتصادی، قیمت سهام سر به فلک گذاشته بود.
تورم سال 2020 را می توان در قیمت های بازارهای سهام جستجو کرد.
2020 سالی بود که پول اینترنتی برای همیشه تغییر کرد. شرکت های پی پل (PayPal) و اسکوئر (Square) وارد این فضا شدند و ویزا (Visa) مشتاق آن شد. جی پی مورگان نظر خود را تغییر داد و تأیید کرد که ارزهای دیجیتال گروهی مهم از دارایی ها هستند. شرکت فیدلیتی اینوستمنتس (Fidelity Investments) حدود 3 تریلیون دلار سرمایه وارد این حوزه کرد. سی تی بنک (Citibank) در مورد بیت کوین پیش بینی های غیرمنتظره و جسورانه ای ارائه کرد، مانندِ «هر واحد کوین تا پایان سال 2021، 300,000 دلار ارزش خواهد داشت». مدیرعامل بلک راک (Black Rock)، بزرگ ترین شرکت مدیریت سرمایه جهان، اظهار داشت که بیت کوین آمده است تا بماند.
سرمایه گذاران مشهوری همچون پال تودور جونز (Paul Tudor Jones)، استن درانکِنمیلر (Stan Druckenmiller) و جیم کرِیمِر (Jim Cramer) همگی تصمیم گرفتند روی این پول اینترنتی سرمایه گذاری کنند.
رائول پال (Raoul Pal)، مدیر سابق بانک گلدمن ساکس (Goldman Sachs)، با تمام سرمایه اش (98 درصد از وجه نقد دردسترس خود) وارد بازار پول اینترنتی شد.
من در طول زندگی ام فقط یک سرمایه گذاری خوب انجام داده ام: بیت کوین.
افراد مختلف دائماً به من می گویند که این تصمیم احمقانه است، کامنت های اینترنتی تند و توهین آمیزی دریافت می کنم و اعضای توییتر مرا احمق می نامند.
با این حال، هرروز پس از ساعات کاری، 1 تا 2 ساعت مطالعه روزانه برای درک بهتر وِب 3.0 در برنامه ام می گنجانم؛ وب 3.0 جایی است که بیت کوین ذخیره ارزش و اتریوم لایه ای روی آن خواهد بود که همه چیز، از اپلیکیشن ها گرفته تا شبکه ها، روی آن ساخته می شوند.
زمان بسیاری را صرف مطالعه در مورد افرادی می کنم که نظرات بسیار متفاوتی با نظر من دارند. من دانش اندکی در مورد فضای بلاک چین دارم و همه چیز را نمی دانم. هر چیزی ممکن است تغییر کند. ممکن است فناوری های جدیدتری ایجاد شوند.
بیت کوین مانند هر چیز دیگری در زندگی است؛ باید وقت بگذارید و در موردش اطلاعات کسب کنید تا دریابید که بیت کوین چه مشکلی را حل کرده است و چگونه باید آن را ارزیابی کرد.
من در سال های اولیهٔ حیات بیت کوین، شروع به خرید آن کردم. اولین کوینی که به دستم رسید، 100 دلار می ارزید و حال همان کوین بیش از 30,000 دلار ارزش دارد. سرمایه گذاری اولیه ام روی بیت کوین 30,000 درصد رشد داشته است.
طی یک دهه گذشته، بیت کوین بهترین عملکرد را در میان دارایی ها داشته است و فقط در سال 2020، حدود 330 درصد رشد کرد. تحقیق در مورد امور مالی و آینده پول به زحمت اش می ارزد.
بیت کوین و اتریوم به تازگی کار خود را آغاز کرده اند، زیرا اکنون بیش از هر زمان دیگری به پول واقعی احتیاج داریم که بیشتر توسط کُد اداره می شود تا انسان های حریص. در حال حاضر، ارزهای دیجیتال به وضوح موردپذیرش عام قرار گرفته اند و هنوز اول راه است.
اگر زمان صرف بررسی گزینه های موجود کنید، سرمایه گذاری خوبی انجام دهید و سپس در مقابل منتقدها از تصمیم خود حمایت کنید، احتمالاً بار خود را خواهید بست و اگر مایل بودید، می توانید تا آخر عمر از انجام هر شغل معمولی اجتناب کنید.
دانش مالی در مورد وِب 3.0، سود خوبی برای شما به همراه خواهد داشت.